سیاست خارجی توسعه گرا
چرا سیاست خارجی ما باید توسعه گرا باشد؟(1)زیرا استراتژی ملی ما، طبق مفهوم سند چشم انداز «استراتژی توسعه»است. سند چشم انداز بیست ساله که سندی راهبردی و هدایتگر است، چهار سال قبل، با امضا و ابلاغ مقام معظم رهبری در اختیار همگان قرار گرفت. این سند، چارچوب و راهنما برای چهار برنامه پنج ساله است که یک برنامه آن رو به اتمام است و مجلس شورای اسلامی در سال جاری باید برنامه پنج ساله پنجم را مورد بررسی و تصویب قرار دهد. در چهار برنامه پنج ساله آتی باید به اهداف این چشم انداز دست یابیم.
سیاست خارجی متناسب با چشم انداز
سند چشم انداز می گوید در سال 1404 ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول علمی، اقتصادی و فنّاوری در منطقه. شاید در ابتدا تصور شود این سند یک بلندپروازی در شرایط فعلی کشور است؛ اما با توجه به امکانات و جایگاه استراتژیک کشور، نیروی انسانی ماهر، تعداد اساتید، محققان و دانشمندان، منابع سرشار و غنی این سرزمین، این هدف دست یافتنی است. گرچه در اجرای برنامه چهارم متأسفانه رشد و شتاب مطلوب را نداشته ایم، اما به اعتقاد من در برنامه های بعدی می توان این نقیصه را جبران کرد. اگر در سه برنامه پنج ساله آتی، همه کوشش و تلاشمان را در دستیابی به این هدف متمرکز سازیم، سند چشم انداز قابل دسترسی است. اگر هدف طبق این سند، توسعه کشور است و اگر هدف ملی این است که از لحاظ علمی و فنّاوری و اقتصادی در میان کشورهای منطقه، یعنی در میان 25 کشور منطقه، اول باشیم، پس سیاست خارجی ما هم باید سیاست خارجی توسعه گرا باشد.اساساً سیاست خارجی در پی این هدف است که منافع ملی را در صحنه جهانی و بین المللی تأمین کند. به بیان دیگر سیاست خارجی باید با کمترین هزینه، امنیت ملی را تأمین کند و کشور را در کوتاه ترین زمان ممکن به اهداف توسعه مطلوب برساند. اگر چنین است، پس هر تلاش، ملاقات و مذاکره با مقامات خارجی باید این هدف را مدنظر داشته باشد. اگر می خواهیم در فضای سیاست خارجی به هدف چشم انداز یا به بیان دیگر به توسعه کشور کمک کنیم، حداقل مقدمات و پیش شرط هایی به عنوان الزامات برای دستیابی به این هدفِ پیش روی، ضروری است.
شناخت پیش نیاز سیاست خارجی
در تهیه سیاست های لازم در روابط خارجی، اولین پیش نیاز آن است که مسئولان سیاست خارجی و همه کارگزارانی که در صحنه بین المللی فعال هستند، از شرایط منطقه و جهان و سازمان های بین المللی شناخت لازم را داشته باشند و جایگاه کشور را در صحنه بین الملل به خوبی بشناسند. البته در بحث سیاست خارجی تنها وزارت خارجه مطرح نیست، بلکه همه عوامل و دست اندرکارانی که در روابط خارجی مؤثر هستند، مدنظر می باشند. همچنین نهادها، مؤسسات و بخش های غیردولتی، اعم از اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی که آنها نیز می توانند در صحنه بین المللی نقش آفرین باشند. همه آنها در چارچوب وظایف سازمانی خود باید محیط فعالیت خود را به خوبی بشناسند. شیوه تعامل با قدرت های خارجی را بدانند و بتوانند آثار هرگونه فعالیت خود را به درستی ارزیابی کنند.بنابراین برای حرکت در این مسیر، نخستین قدم تهیه گزارش شناخت است. همان طور که در اداره یک بنگاه اقتصادی کوچک هم اولین قدم تهیه گزارش شناخت خواهد بود، در زمینه روابط خارجی هم چنین است و پیشاپیش باید در زمینه شرایط و امکانات کشور، کشورهای همجوار و تحولات جهان، بررسی های لازم انجام شود. شناختْ یک ضرورت برای برنامه ریزی در هر موضوعی است و در سیاست خارجی هم اولین قدم، شناخت است. ما باید کشورهای منطقه، بازیگران بین المللی، کنشگران در صحنه جهانی و نقاط قوّت و ضعف آنها را به خوبی بشناسیم. بدانیم شرایط دنیا چیست و ما در کجا قرار داریم؟ وظیفه ما چیست و در این بین چه اقداماتی باید انجام دهیم؟
ایران کشوری است در منطقه ای بسیار حساس که متأسفانه در دهه های اخیر پُر آشوب و با مشکلات فراوان دست به گریبان بوده، اما در عین حال منطقه ای بسیار مهم و تأثیرگذار است. از طرف دیگر با جهانی مواجه هستیم که قدرت های بزرگ، بسیار نقش آفرین و تأثیرگذار هستند، گرچه نقش این قدرت ها و بازیگران در حال تغییر و تحول است. چه اینکه در دهه های اخیر در سطح جهانی و در سطح منطقه شاهد تحولات شگرفی بوده ایم. زمانی بود که اگر کسی نسبت به ابرقدرتی امریکا تردید می کرد، مورد سخره دیگران قرار می گرفت و می گفتند بی تردید امریکا از لحاظ فرهنگی، علمی، پژوهشی، فنّاوری، اقتصادی، نظامی و سیاسی، کشور رده اول جهان است. اما امروز این نقش در حال تغییر و کاهش است. در اواخر قرن گذشته، 26 درصد تولید جهانی از آنِ امریکا بود، ولی امروز این رقم به حدود 20 درصد کاهش یافته که شاخص مهمی است.
شکست های پیاپی امریکا
زمانی تصور بر این بود که امریکا نه تنها امنیت خود را به خوبی تأمین می کند، بلکه اگر اراده سیاسی آن را داشته باشد، قادر است امنیت هر کشوری را هم به راحتی تضمین کند. اما در 11 سپتامبر این چنین نشد و امریکا نتوانست امنیت خودش را هم تأمین کند. با وجود آن همه دستگاه های عریض و طویل اطلاعاتی و امکانات پلیسی، بزرگ ترین ضربه امنیتی در چند ساعت بر این کشور وارد شد که جهان را به اعجاب واداشت. همچنین تصور می شد اگر امریکا تصمیم بگیرد به کشوری حمله کند، قدرت نظامی اش در حدی است که به راحتی اهداف موردنظر را تصرف می کند و در برابر دیگر قدرت ها به خصوص در صحنه جهان سوم شکست ناپذیر است. اما چندین تجربه در همین سال های اخیر نشان داد که این چنین نیست. امریکا نه در ماجرای افغانستان موفق بود و نه در دیگر برنامه ها در منطقه. طبق اهدافی که خودشان در افغانستان اعلام کردند، به هیچ یک از آنها دست نیافتند. در روز اول حمله گفتند زنده یا مرده بن لادن را می خواهند. این اعلام خودشان بود، که تاکنون هم به این هدف نرسیده اند. گفتند به زودی امنیت را در افغانستان به ارمغان می آوریم که عملی نشد. گفتند در افغانستان دیگر جایی برای طالبان نخواهد بود، که چنین نشد. گفتند در افغانستان یک دموکراسی واقعی مستقر می کنیم، که آن هم نشد. گفتند در افغانستان، مواد مخدر را که یک بلای خانمان سوز است، کنترل و ریشه کن می کنیم که برخلاف این عمل شد. بنابراین به هیچ یک از اهدافی که از پیش اعلام کرده بودند، دست نیافتند.وقتی به عراق حمله کردند و صدام را طی سه هفته سرنگون کردند (در آوریل 2003)، آمریکایی ها در جشن پیروزی گفتند عملیات در عراق پایان یافته است و ما به زودی یک دموکراسی نمونه را در عراق مستقر خواهیم کرد. حتی عده ای از تحلیلگران گفتند چنان دموکراسی ای در عراق مستقر خواهد شد که حکومت ایران تحت فشار قرار می گیرد. ایرانی ها نسبت به عراق، غبطه خواهند خورد و از آزادی و دموکراسی عراق، در جامعه خودشان احساس کمبود خواهند نمود. شما دیدید که وضع در عراق چگونه شد و بالاخره خود امریکا به شکست مفتضحانه خود اعتراف کرد. دموکرات ها که امروز در امریکا حاکم هستند، در تبلیغات انتخاباتی، ده ها بار تأکید کردند که سیاست دولت امریکا نسبت به عراق اشتباه بوده و ما به پیروزی نرسیده ایم.
در منطقه خاورمیانه اعلام کردند که می خواهند طرح «خاورمیانه بزرگ» یا به تعبیر خودشان طرح «خاورمیانه بزرگ تر» را به اجرا درآورند، که در همان مرحله اول اقداماتشان دچار مشکل شدند. به محض اینکه خواستند یک مقدار فضای آزاد سیاسی در مصر به وجود آورند، شارون یک سفر فوری به واشینگتن کرد تا آنها را قانع کند که به دولت مصر فشار نیاورند و در آنجا دنبال دموکراسی نباشند. به آنها گفت اگر در مصر، آزادی و دموکراسی باشد، اسلام گرایان پیروز خواهند شد که خطر بزرگی برای اسرائیل و امریکا خواهد بود. امریکایی ها هم طرح دموکراسی در مصر را متوقف کردند.
در سایر موارد هم، امریکایی ها مجبور به عقب نشینی شدند، برای مثال نسبت به عربستانْ تا قدم های اولیه را برای ایجاد دموکراسی برداشتند و فشار آوردند که اقلیت شیعه تا حدی آزادی داشته باشد، بلافاصله عقب گرد کردند و نتوانستند آن را ادامه دهند. به دلیل اینکه دیدند دموکراسی و آزادی در این کشورها با منافع آنها در این منطقه سازگار نیست. اینکه غرب مدعی است دموکراسی، آزادی و حقوق بشر برای آنها به عنوان ارزش های والا مطرح است، منافقانه عمل می کنند و عملاً همواره به عکس آن عمل کرده اند.
بالاخره بعد از جنگ33 روزه، به صراحت اعلام کردند طرح «خاورمیانه بزرگ» دیگر از دستور خارج است و سپس طرح«خاورمیانه جدید» را در دستور کار قرار دادند. دیری نپایید که این طرح هم از دستور خارج شد. شما می بینید امریکایی ها در همه طرح های مهم خود در منطقه- چه در افغانستان، چه در عراق، چه در بحث خاورمیانه بزرگ و چه آنچه در جنگ 33 روزه لبنان و 22 روزه غزّه مدنظر داشتند- شکست خوردند و به اهداف اعلام شده خودشان دست نیافتند. اگر خودشان هم بخواهند منصفانه قضاوت کنند، ناچارند به شکست خود اعتراف کنند.
پس امریکا در 11 سپتامبر در امنیت داخلی دچار شکست شد. در سیاست های هژمونی طلبانه خود در منطقه خاورمیانه نیز شکست خورد. از لحاظ اقتصادی هم امریکایی ها با مشکلات بزرگی در سال 2008 مواجه شدند. در سپتامبر 2001، امنیت امریکا و در سپتامبر 2008، اقتصاد امریکا با شکست های بی سابقه و بحران های بزرگی مواجه شدند. معضل اقتصادی سال گذشته آنها حتی دامن دیگران را هم گرفت و کم کم این معضل به سراسر جهان گسترش پیدا کرد.
بنابراین در بحث شناخت، باید آخرین وضعیت قدرت های بزرگ جهانی و کنشگران اصلی در جامعه بین المللی را بدانیم؛ آنها را وزن کنیم و به دقت مورد بررسی قرار دهیم و نسبت به توان و برنامه آنها برای سال های آینده نیز قادر به پیش بینی باشیم.
شرایط دشمنان جمهوری اسلامی ایران
در بررسی شرایط منطقه، بی تردید جایگاه جمهوری اسلامی ایران به دلیل ضربه های پیاپی در سال های اخیر بر دشمنان منطقه ای و بین المللی تقویت شده است. ما در منطقه چند دشمن داشتیم. وقتی از لحاظ امنیت ملی، وضع کشور را در سال های قبل بررسی کنیم، به غیر از امریکا به عنوان دشمن بین المللی، در منطقه، رژیم صهیونیستی دشمن بالفعل و رژیم صدام بعد از جنگ و طالبان به عنوان دشمنان بالقوه ما مطرح بودند. شما دیدید که به همه این دشمنان چه ضربات سنگینی وارد شد. به امریکا از لحاظ امنیتی و افکار عمومی و اقتصادی چه ضرباتی وارد شد. اینکه آقای اوباما بحث تغییر را مطرح کرد، برای این نبود که تصمیم گرفته اند به نفع جهان قدمی بردارند، بلکه بحث تغییر یک ضرورت برای حفظ خود آمریکا بود. امریکا به دلیل شکست های پیاپی و از همه بدتر مسئله جایگاه امریکا در افکار عمومی منطقه و جهان که جایگاه قبلی را از دست داده بودند، ناچار شد به ظاهر چهره را عوض کند، تا بتواند مشکلات و شکست های گذشته را به نحوی جبران نماید. پس دشمن اصلی ما دچار ضربه ای مهلک شده است. رژیم صهیونیستی هم حداقل متحمل دو ضربه بسیار کاری در سال های اخیر شده است: جنگ 33 روزه و جنگ 22 روزه. در جنگ لبنان و غزه، اسرائیل دچار شکستی شد که نه برای آنها، نه برای دولت های منطقه و نه حتی برای امریکا باورکردنی نبود.در عمق مسئله، شکست اسرائیل، تنها یک شکست نظامی نبود. بعضی فکر می کنند اسرائیل از لحاظ نظامی در برابر یک گروه چریکی به نام حزب الله لبنان که تنها مقداری سلاح های سبک در اختیار داشت، شکست خورد. چون حزب الله نه موشک زمین به هوا داشت، نه پدافند هوایی، نه هلی کوپتر، نه هواپیما و نه تانک و نفربر. تجهیزات آنها صرفاً سلاح های سبک و تعداد محدودی موشک های زمین به زمین با برد کوتاه بود. ولی بحث اصلی این نیست که یک گروه چریکی در منطقه، رژیم صهیونیستی را از لحاظ نظامی شکست داده است، به اعتقاد من اسرائیل شکست بزرگتری را متحمل شد.
در جنگ شش روزه 1967(1346)اعراب و اسرائیل، من خودم در عراق(نجف) بودم. در ایام جنگ شش روزه، همه مردم عراق وقتی می خواستند اخبار جنگ را گوش کنند، به رادیوی عربی اسرائیل گوش می دادند. در بین مردم این چنین معروف شده بود که رسانه های اسرائیل اخبار واقعی را منتشر می کنند و رادیوهای عربی بر واقعیت ها سرپوش می گذارند. به رادیوی مصر و سوریه و عراق گوش نمی دادند. آن زمان، این پیروزی سیاسی و فرهنگی برای اسرائیل مهم تر از پیروزی نظامی بود. در جنگ 33 روزه درست برعکس شد، تمام مردم اسرائیل، برنامه تلویزیون «المنار» حزب الله را نگاه می کردند و به اخبار خودشان اعتماد نداشتند و می گفتند در این جنگ کسی که راست می گوید، سید حسن است. خود مردم اسرائیل می گفتند این رژیم دروغ می گوید و این پیروزی بسیار مهمی بود. یعنی حزب الله نه تنها از لحاظ نظامی، بلکه از لحاظ سیاسی و فرهنگی هم پیروز شد. شما می دانید که اگر امروز سید حسن نصرالله، این فخر مردم لبنان و شیعیان و مسلمانان، حرفی بزند، همه باور دارند که درست است و به چیزی که می گوید عمل می کند و این خیلی مهم است. در حالی که قبلاً برعکس بود، می گفتند اگر اسرائیل چیزی می گوید، درست است و به آنها عمل می کند.
بنابراین، دشمنان منطقه ای و بین المللی ما دچار شکست شدند. صدام و حزب بعث از بین رفتند. افرادی بر عراق حاکم شدند که از دوستان جمهوری اسلامی ایران هستند. شیعیان مظلوم و محروم عراق صاحب جایگاه و قدرت شدند. در افغانستان، طالبان منکوب شدند، گرچه هنوز ماجرا پایان نیافته و مشکلاتی پیش روی مردم افغانستان است، اما در عین حال جایگاه جمهوری اسلامی ایران کاملاً تقویت شده است.
بنابراین جایگاه ایران از لحاظ سیاسی و استراتژیک تقویت شده و از لحاظ اقتصادی هم بحمدالله درآمد نفتی ما در طول چهار سال گذشته بی سابقه بوده است. تا پایان سال 1387 درآمد نفت، گاز و میعانات گازی، 305 میلیارد دلار بود که این درآمد در تاریخ کشور بی سابقه است. این درآمد، کاملاً شرایط را برای توسعه و برنامه ریزی مهیا کرده بود. در شرایطی که بحمدالله در داخل کشور ناامنی هم وجود نداشت. قبلاً حادثه 18 تیر داشتیم، بعد هم هر سال به مناسبت سالگرد آن نوعی آشوب خیابانی در کشور داشتیم، خوشبختانه آن مسائل هم در این سال ها نبود و یک شرایط امن و ثبات مطلوبی را در کشور شاهد بودیم. ولی سؤال اصلی این است که آیا دولت توانست از این همه شرایط مطلوب و مناسب برای پرش به سوی توسعه و اجرای برنامه و تحقق هدف سند چشم انداز استفاده کند؟ و آیا در روابط خارجی، دولت توانست همه این فرصت ها را به اصطلاح نقد کند یا نه؟
استفاده صحیح از فرصت در دیپلماسی
سیاست خارجی به چه مفهوم است؟ سیاست خارجی یعنی با داشتن شناخت کامل از فرصت ها و امکانات بتوان به خوبی از آنها برای دستیابی به اهداف استفاده کرد. به تعبیر دیگر فرصت را بتوان نقد کرد. اما اگر برعکس باشد، می تواند خطرآفرین باشد. اتخاذ سیاست مناسب، تاکتیک صحیح و حتی لحن مناسب با شرایط موجود، یک ضرورت است. زمانی که در منطقه، پیروزی به دست می آوریم، لحن ما باید نرم تر باشد. کشور پیروز نیاز به لحن تند ندارد. اگر ما پیروز شدیم و لحن تند به کار بردیم، نتیجه این می شود که فرصت را به نقطه ضعف و حتی تهدید تبدیل کردیم. یعنی کشورهای منطقه بیشتر علیه ما منسجم می شوند، چون احساس می کنند که این پیروزی و اقتدار ایران، برای آنها تهدید است و لذا نتیجه آن برای ما معکوس خواهد شد. ما باید هنر دیپلماسی را داشته باشیم. هنر دیپلماسی این است که با شناخت منطقه و جهان و با محاسبه قدرت و جایگاهی که داریم، فرصت های به دست آمده را برای کشور نقد و قابل بهره برداری کنیم. بنابراین دولتی توسعه گراست که بتواند از انواع فرصت ها برای توسعه همه جانبه کشور استفاده کند. حتی طبق نظر برخی از صاحب نظران، چنین دولتی مشروعیت خود را از کارآمدی در توسعه به دست می آورد. به عنوان مثال، کاستلز دولت را زمانی توسعه گرا می داند که «اصل مشروعیت خود را برپایه توانایی ایجاد و حفظ توسعه بنا نهد» و منظورش از توسعه نیز «ترکیبی از نرخ بالا و مستمر رشد اقتصادی و دگرگونی ساختاری در سیستم تولید، هم از نظر داخلی و هم از نظر ارتباطش با اقتصاد بین المللی است»(2). به نظر او برای دولت توسعه خواه، توسعه اقتصادی وسیله ای است برای بقای جامعه و دولت و به عنوان تنها راهی که از طریق آن می تواند بر منافع ملی خود در جهان پافشاری کند.(3)اساساً سیاست خارجی توسعه گرا باید برای سایر بخش ها ایجاد فرصت کند. حتی در مورد یک بنگاه کوچک نیز به سیاست خارجی مطلوب نیاز داریم، به عنوان مثال در کشور ما تولید سیمان همراه با مزیت نسبی است. به دلیل اینکه ما مواد اولیه را داریم، تکنولوژی لازم را داریم، نیروی انسانی و انرژی ارزان را هم داریم. پس اگر چنین است، ما باید آنقدر این صنعت را توسعه دهیم که بتوانیم از این مزیت به خوبی استفاده کنیم. به جای اینکه سرمایه گذاری در پروژه های مختلف داشته باشیم، در جایی که مزیت نسبی است، سرمایه گذاری ها را متمرکز کنیم.
یک کشور نباید برای تمام امور و نیازمندی های خود از جزء تا کل، خودش سرمایه گذاری کند. آلمان ها می گویند سرمایه گذاری اصلی صنعتی آنها فقط در هشت مورد است. مزیت آنها در این موارد است و لذا در همان موارد فعالیت اصلی خود را متمرکز کرده اند. به صرفه اقتصادی نیست و عملی هم نخواهد بود که از جزء تا کل خودمان برای همه محصولات موردنیاز، سرمایه گذاری کنیم.
حال، چنانچه کشور بخواهد در پروژه هایی که دارای مزیت نسبی است، سرمایه گذاری کند، باید چکار کند؟ با تمرکز سرمایه گذاری، به محصولات انبوه می رسیم و آن وقت ناچار می شویم بخشی از آن محصولات را صادر کنیم. پس باید مقررات داخلی برای صادرات متناسب شود و بازار خارج برای محصولات ایرانی باز شود. این محیط خارجی را باید از طریق سیاست خارجی صحیح و فعال آماده کرد. سیاست داخلی هم باید شرایط داخلی کشور را برای سرمایه گذاری و رشد مطلوب آماده کند. وقتی که سیاست داخلی و خارجی در کنار یکدیگر قرار بگیرند، فرصت لازم را برای توسعه صادرات فراهم می کنند. جرالد میر نیز در کتاب موضوعات اساسی در توسعه اقتصادی بر بسیج هر دو منبع داخلی و خارجی برای توسعه تأکید دارد، که مستلزم وجود سیاست هایی جهت ساده سازی فرایند انباشت سرمایه است که خود نقش کلیدی در توسعه دارد و عامل اصلی حاکم بر نرخ توسعه می باشد.(4) این بسیج منابع از داخل و خارج تنها توسط یک دولت قوی، مستقل و توانا امکان پذیر است، آن هم با ایجاد و حفظ یک فضای سیاست گذاری، که با رشد و شکوفا کردن سرمایه گذاری مولد، کار و تولید، صادرات و درآمد و رفاه انسانی، سبب ارتقاء توسعه می گردد. البته توسعه فراتر از رشد اقتصادی با هدف رفع نیازهای اساسی و بهبود کیفیت زندگی عموم مردم، به حل و رفع مسائل مهمی چون فقر، نابرابری و بیکاری می پردازد. وظیفه سیاست خارجی این است که زمینه لازم را برای انواع توسعه فراهم کند تا شرایط مناسب برای همه کنشگران اقتصادی، علمی، تحقیقاتی، فرهنگی و سایر امور آماده گردد.
متأسفانه در شرایطی که قدرت منطقه ای ما افزایش یافت، روابط ما با کشورهای منطقه با مشکلات بیشتری مواجه شد. در همان شرایط و فرصت مناسب، اعلامیه های تندتری علیه ما صادر شد و حتی برخی از کشورها برای اولین بار بعد از انقلاب با ما قطع رابطه کردند. ما باید می توانستیم به نحوی برنامه ریزی کنیم که از این فرصت ها به سود منافع ملی کشور بهره برداری و استفاده کنیم. هنر دیپلماسی این است که نگذارد دشمن، فرصت را تبدیل به نقطه ضعف و تهدید کند.
استفاده از قدرت نرم
از طرف دیگر، سیاست خارجی زمانی در صحنه بین المللی موفق است که در داخل کشور، قدرت ملی افزایش یابد. هر مقدار قدرت ملی افزوده تر شود، کنشگران سیاست خارجی باید در صحنه بین المللی با شرایط مناسب تری به فعالیت دیپلماتیک بپردازند. البته مقصود از قدرت، قدرت نظامی نیست. در شرایط فعلی جهان، کارایی قدرت نرم به مراتب بیشتر از قدرت سخت است. مگر تکیه آمریکایی ها فقط به قدرت نظامی است؟ یکی از قدرت های امریکا، جایگاه آموزش عالی و مرتبه دانشگاه های کشور است. یکی از اموری که امریکا از آن به خوبی استفاده می کند، جاذبه آموزش عالی، مراکز علمی و تحقیقاتی آنهاست. افتخار آمریکا تنها به موشک و ناو هواپیمابر و انواع جنگنده ها نیست، بلکه به دانشگاه های معروف خود مانند «هاروارد» و «پرینستون»هم افتخار می کند. قدرت جذب دانشجوی خارجی بسیار مهم است. مراکز آموزشی یک قدرت نرم تأثیرگذار است. تعداد 540/000 دانشجوی خارجی از 166 کشور مشغول تحصیل در امریکا، قدرت نرم است. فیلم های امریکایی و هالیوود قدرت نرم است. لذا از انواع فیلم های هالیوودی استفاده می کنند تا فرهنگ خود را در دنیا اشاعه دهند. حتی در این امر از نوع تغذیه و مارک نوشابه خود هم استفاده می کنند. امروز در دنیا جایی که «پپسی کولا» و «مک دونالد» وارد می شود، آن را به عنوان حضور امریکا تلقی می کنند. ورزش، هنر، رسانه، ارتباطات، همه اینها قدرت نرم است. بسیاری از کاربران اینترنتی از ویندوز امریکایی استفاده می کنند. می دانید این امر چه آثار امنیتی مهمی دارد؟ وقتی همه از ویندوز استفاده می کنند، یعنی آن کسی که این نرم افزار را تولید کرده، ورود به فایل های دیگر کشورها برایش آسان تر خواهد بود.بنابراین افزایش قدرت و عمدتاً قدرت نرم، می تواند شرایط را برای حضور بهتر کشور در منطقه و جهان فراهم کند. در داخل کشور هر مقدار قدرت نرم در کنار قدرت سخت افزایش یابد، قدرت ملی افزایش یافته است. یکی از قدرت های نرم، شیوه حکومتداری است. می دانید امروز غرب از عنوان دموکراسی و لیبرالیسم به عنوان یک قدرت نرم استفاده می کند و به نوع حکومت خود در تبلیغات و روابط با دیگران می بالد.
انتخابات به عنوان قدرت نرم
ایران کشوری است با نظام مردم سالار بسیار قوی، گرچه دیگران می خواهند چهره دیگری از این کشور ترسیم کنند؛ اما این چهره مردم سالار یک واقعیت است. در سی سال گذشته، تقریباً سی انتخابات ملی برگزار شده است. این مسئله بسیار مهمی برای یک کشور است. مشارکت عمومی مردم، قدرت نرم است. هرچه درصد حضور مردم در انتخابات بیشتر باشد، قدرت ملی افزایش می یابد. زمانی رئیس مجلس ژاپن در ملاقاتی از من سؤال می کرد که شما چگونه 60 تا 70 درصد مردم را پای صندوق رأی می برید؟ اتفاقاً آن ملاقات بعد از انتخاباتی بود که حدود 79 درصد مردم ایران در آن شرکت کرده بودند. حتی اگر شرکت مردم 80 درصد هم نباشد و حدود 60 درصد هم باشد، بسیار مهم است. رئیس مجلس ژاپن می گفت ما هر چه تبلیغ می کنیم، 25 تا 26 درصد مردم بیشتر پای صندوق رأی حاضر نمی شوند، شما چه کار می کنید؟!مشارکت عمومی توأم با نظارت دقیق- که ان شاءالله چنین خواهد بود- به عنوان یک قدرت نرم برای کشور تلقی می شود. ما باید انتخاباتی را که پیش رو داریم، به یک فرصت برای قدرت ملی تبدیل کنیم. همه تلاش کنیم تا پای صندوق آرا، حماسه ای آفریده شود. به کدام کاندیدا رأی بدهیم، مهم نیست که آن مقوله دوم است؛ مقوله اول و اصلی حضور پرشور و پرنشاط مردم در صحنه انتخابات است که برای نظام و کشور بسیار مهم است. اتفاقاً این انتخابات مهم تر از انتخابات های گذشته است. این بار اگر ما در پی یک تحول مطلوب هستیم، با شرکت 51 یا 52 درصد به آن نمی رسیم. ما نیاز به انتخاباتی شبیه سال 1376 داریم. حضور 70 یا 80 درصدی می تواند چاره ساز باشد. یک حضور پرشور سراسری می تواند صحنه را عوض کند و مسیر توسعه را برای ما هموارتر سازد.
اگر ما در پی توسعه هستیم، باید قدرت ملی را افزایش دهیم. توسعه ما، باید عمدتاً توسعه علمی و فنّاوری و اقتصادی باشد. امروز قدرت نرم تأثیرگذار، فنّاوری های پیچیده است و این کار به عهده شما اساتید و دانشگاهیان است. تولید علم، دستیابی به فنّاوری های پیچیده تولید، قدرت تأثیرگذار برای کشور است که در توان شماست. خوشبختانه دانشگاه های ما بعد از انقلاب در زمینه های مختلف فعال بوده و واقعاً به کشور کمک کرده اند.
نمونه ای از فداکاری
در زمان جنگ، رادارهای توپ ضدهوایی «اورلیکن» و«اسکای گارد» که دو نوع توپ از دو نسل بود و برای برد متوسط دفاع هوایی از آن استفاده می کردیم، دچار مشکل شدند. کشورهایی که این سیستم را در رژیم گذشته به ما فروخته بودند، سوئیس و ایتالیا بودند که هیچ کدام حاضر نشدند قطعات راداری آن را به ما بدهند یا رادار جدیدی به ما بفروشند؛ به رغم قراردادی که در این زمینه با آنها داشتیم. از متخصصین و مسئولین مربوطه خواستیم تا در داخل تلاش کنند شاید بتوانند مشکل را حل کنند. در آن زمینه« دانشگاه شریف» وارد عمل شد و عده ای از محققین و اساتید و دانشجویان به ما کمک کردند و ما توانستیم این مشکل را حل کنیم. این اقدام ارزشمندی بود که در زمان جنگ، دانشگاه وارد عمل شد و به رزمندگان کمک کرد.مورد دیگر، مربوط به سیستم موشکی«هاگ» بود که یک سیستم موشکی زمین به هوا برای پدافند هوایی بود. این سیستم موشکی در زمان جنگ کمک بسیاری به ما کرد. لامپ راداری این سیستم دچار مشکل شد و دیگر لامپی در اختیار نداشتیم. حجم بزرگی از لامپ های سوخته انبار شده بود. نسبت به احیای این لامپ ها با هر متخصصی صحبت می کردیم، می گفتند امکان پذیر نیست. حتی یک نفر گفت اینها را دور بریزید، برای چه نگه داشته اید! به هر کشوری هم مراجعه کردیم، نتوانستیم حتی یک لامپ خریداری کنیم. یک متخصص غیور فداکار، عده ای از محققین دانشگاهی را جمع کرد و گفت یک کارگاه و امکانات لازم به ما بدهید، ما آنقدر در این کارگاه می مانیم تا این لامپ را احیا کنیم. همزمان عده ای هم اصرار داشتند که این کار اصلاً امکان پذیر نیست و به ما می گفتند بی خود وقتتان را تلف نکنید. اینها سه ماه در این کارگاه ماندند، شب هم در همان جا می خوابیدند. هیچ کدام از آنها به خانه نرفتند. گفتند ما نمی رویم تا زمانی که به نتیجه برسیم؛ و بالاخره توانستند لامپ را بعد از سه ماه احیا کنند و سیستم های پدافندی هاگ دوباره راه اندازی شد.
در آن مقطع کار بسیار مهمی بود که انجام دادند. این قدرت نرم است. علم، دانش و فنّاوری، آفریننده قدرت نرم اند. همین امروز در فنّاوری هسته ای، اندیشمندان و دانشمندان تربیت شده دانشگاه های داخل ما هستند که مشغول فعالیت اند. این نشانگر قدرت ملی است. هر مقدار قدرت ملی ما افزایش یابد، شرایط برای تأثیرگذاری و ایجاد فرصت برای دیپلماسی و توسعه بیشتر خواهد شد.
خلاصه بحث اینکه ما باید دولتی توسعه گرا داشته باشیم. آدریان لفت ویچ، متخصص مطالعات توسعه می گوید اندیشه دولت توسعه خواه بر نقش محوری دولت در اقتصاد و فرایند توسعه و صنعتی شدن شکل گرفته است و از دیدگاه اندیشه ای، نخستین ویژگی آن این است که رسالت و مأموریت خود را بر پایه بستر توسعه اقتصادی قرار دهد و برنامه ریزی و اجرای سیاست های صنعتی رکن اصلی راهبرد توسعه ای آن دولت باشد.(5) از منظر ساختاری هم دولت توسعه خواه در پی ایجاد اصلاحات ساختاری دولت است تا با ورود نیروی تازه در توانایی های دولت از راه ایجاد انگیزه در مدیران و در عین حال نظارت بر اعمال آنان، توسعه به بار بنشیند. وی در تعریف دولت توسعه خواه می نویسد:
«مقاصد سیاسی و ساختارهای دولت های توسعه خواه گرد توسعه می گردد. ضمن اینکه اهداف توسعه ای شان برپایه سیاست بنا شده است. دولت های توسعه خواه را می توان به عنوان دولت هایی تعریف کرد که سیاست آنان قدرت، استقلال و یا کارآمدی کافی را در مرکز متمرکز کرده تا نیل به اهداف صریح توسعه ای را شکل داده، تعقیب نموده و تشویق کنند، از طریق استقرار و بهبود شرایط و جهت گیری رشد اقتصادی، یا به وسیله سازماندهی مستقیم آن و یا ترکیب هر دو»(6).
بنابراین، اگر کشوری بخواهد به توسعه برسد، تمام ارکان اصلی دولت باید نخبگان معتقد به توسعه گرایی باشند، والا دستیابی به اهداف امکان پذیر نیست. ما نیازمند یک دولت توسعه گرا هستیم که در کنار آن یک سیاست خارجی توسعه گرا و در کنار آنها هم یک همکاری و هماهنگی و اجماع و دست به دست هم دادن نخبگان و یک اتحاد و ثبات باشد؛ تا ان شاءالله بتوانیم از فرصتی که در صحنه بین المللی برای ما به وجود می آید، بهره برداری و استفاده درست کنیم و کشور را به همان نقطه ای برسانیم که در چشم انداز موردنظر است؛ و در سال 1404 شاهد ایرانی توسعه یافته در زمینه مسائل علمی، فنّاوری و اقتصادی باشیم که الهام بخش برای دیگر کشورها باشد، با سیاست خارجی سازنده و تعامل گرا با دنیا که در متن سند چشم انداز هم چنین آمده است.
پی نوشت ها :
1.اجلاس مجمع عمومی سی امین سالگرد تأسیس جامعه اسلامی دانشگاهیان، اساتید دانشگاه و دانشجویان، دانشگاه شهید بهشتی، 17 اردیبهشت 1388.
2.مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، جلد3، ترجمه احد علیقلیان و افشین خاکباز، تهران: طرح نو، 1380، ص 322.
3.همان، صص 324-323.
4. Gerald M.Meier,Leading Issues in Economic Development,Oxford:Oxford University Press,2000,p.215.
5.آدریان لفت ویچ، به سوی مدلی از دولت توسعه خواه: توجهی دوباره به سیاست، ترجمه سید احمد موثقی، ص 81.
6.همان، ص 60.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}